امروز :

اسناد خلیج فارس

خلیج همیشه فارس ایران و ایرانی

به خلیچ همیشه فارس رای دهید (اگر می توانید این سایت را به بقیه اطلاع دهید)

به خلیچ همیشه فارس رای دهید (اگر می توانید این سایت را به بقیه اطلاع دهید)

 

http://www.persianorarabiangulf.com

 

الهه هرمز، الهه ژانوس امنیتی به باریکی هرمز

هرمز را یکی از نام های خداوند، نام روز اول از هر ماه شمسی، نام فرشته ای که امور و مصالح روزهرمز یعنی روز اول هر ماه به او تعلق دارد، نام تنگه میان خلیج فارس و دریای عمان و نام جزیره هرمز دانسته اند. از آنجا که پیشینیان ما نیز هر کاری را با نام خداوند آغاز می کردند، نام پاک پروردگار عالم یعنی اهورامزدا را برای تنگه هرمز گذارده اند تا به هنگام ورود به خلیج فارس با نام خداوند وارد شده و به هنگام خروج از تنگه و آغاز مسافرت های دور و دراز، از نام خداوند استعانت جسته و مسافرت خویش را با نام خداوند شروع کرده باشند.

زنده باد خلیج همشه فارس

 

خليج فارس، خليج همیشه فارس

"نيم نگاهي به جغرافياي تاريخي خليج فارس"

از نخستين روز آفرينش دنيا، تا تكوين و پيدايش خشكي‌ها و درياها، تا اينك انسان، بر خليج ‌فارس عمر جهان وزيده است، از بدو تردد فنيقي‌ها تا تحرك هخامنشيان و تحريك يونانيان و حركت اسكندر و ماموريت نثار خوس - نثار كوس - و از اولين جرقه‌هاي فتوحات مسلمانان در شهرهاي ساحلي و جزاير خليج ‌فارس، تا حضور نحس پرتغاليها و هلنديها، و به دنبال آنها كمپاني هند شرقي و انگليسي‌ها، آنهم با ادعاي فريبنده صدور تمدن، و استقرار نظم و لغو برده‌داري اما به طمع ادويه و ابريشم و مرواريد و غارت گنجينه‌هاي شگفت‌ناك سرزمين افسانه‌اي هندوستان، ….. و در اين صد سال اخير هم كشف مصيبت بزرگي به نام نفت و امتياز استخراج و ... در كنار حذف تدريجي انگليسي‌ها از صحنه رقابت‌هاي تراز اول سياست و اقتصاد جهاني، و ماجراي جنگ جهاني و تولد غول بي‌شاخ و دمي به نام آمريكا و رشد سرطان صهيونيزم و تلاش مستمر و هدفمند به منظور مهار خطر مسلمانان و سلطه بر منابع انرژي جهان - كه بي‌گفتگو نيمي از آن در همين دور و بر خليج‌فارس خوابيده است، و لشگركشي حيرت‌انگيز و بي‌سابقه تفنگداران دريايي آمريكا به بهانه و دليل براي توجيه شوراي امنيت سازمان ملل و تداوم حضور سلطه‌جويانه ناوهاي غول‌پيكر و مانورهاي پي در پي و چنگ و دندان نشان دادن به مردم سلحشور ايران، و بالاخره تحميق عراقيها و به راه انداختن آتش بازي جنگ نفت و اشغال كويت و...، و اين همه رفت و آمد، و گفت و شنود در شهرك‌هاي شيخ ‌نشين و به ظاهر مستقل حوزه خليج فارس و گاه‌گداري هم علم كردن پيراهن دريده‌اي به نام "‌خليج عربي !!" و "‌شط‌العرب" و ادعاي كذايي حاكميت بر بعضي جزاير ايراني خليج‌فارس و... و دهها و صدها مقوله ديگر همه و همه بيانگر حساسيت و اهميت كم‌نظير خليج فارس به عنوان گلوگاه آبي شرق و غرب، است و بي‌ترديد بودن يا نبودن نفت و گاز - اگر چه ممكن است در بخشي از كنش‌هاي سياسي و اقتصادي مختصر نوساني ايجاد كند؛ اما در هر صورت اهميت سوق‌الجيشي - و ژئوپلتيك - خليج فارس كماكان با همان حدت و قوت باقي و محفوظ است. و چه دليلي بهتر از اينكه پيش از پيدايش نفت هم جهانخواران چهار چنگولي به گردن خليج فارس چسبيده بودند.

خليج فارس - به عنوان شعبه‌اي بزرگ از اقيانوس هند - كه بر سر راه كليه خطوط دريايي در مشرق عدن واقع شده است و در مقام محل و معبر مبادله كالا و تجارت ميان شرق و غرب، نه تنها از زمان‌هاي دور صحنه رقابت و كشمكش‌هاي ملل ذينفع و متجاوزان و استعمارگران بوده است،‌ بلكه هميشه و بيش از هر درياي ديگري مورد توجه علماي معرفه‌الارض و باستان‌شناسان و مورخان و جغرافيا‌نويسان - و مشتركا سياستمداران و سلحشوران - قرار داشته است. شايد اين جستار باز نمود كيفيت پيدايش خليج فارس را برنتابد، اما همينقدر توان گفت كه در روزگاران بسيار دوري كه «‌تمام سرزمين مقدس ايران و عراق و عربستان را اقيانوس گسترده‌اي فراگرفته بود، يك فشار تحت‌الارضي در عصر هيوسن طبقات زمين را بالا آورده و فلات را فرو برده و خليج فارس را ايجاد نموده است.»1

علي‌رغم اينكه نخستين جغرافي‌نويسان مسلمان - سده سوم تا ششم هجري قمري - بالطبع در افق علمي بسيار محدودي حركت مي‌كردند و از يافته‌هاي آزمايشگاهي و فسيل‌شناسي در تبيين نظريه‌هاي زمين‌شناسي خود بي‌بهره بودند، اما با اين همه نظريه‌ي دانشمند بزرگ ابوريحان بيروني درباره‌ي «چگونگي پيدايش خشكي‌ها و درياها، و به عبارتي بيرون آمدن خشكي‌ها از درياها و يافته‌هاي فسيل‌شناسي» به اصول دانش پيشرفته زمين‌شناسي و مباني علمي جغرافيا بسيار نزديك است. بيروني گويد: «با گذشت زمان دريا به خشكي و خشكي به دريا تبديل مي‌شود و اگر اين كار پيش از بودن مردمان در جهان بوده باشد دانسته نيست و اگر پس از آن بوده باشد گزارشي از آن بر جاي نمانده است... اين بيابان عربستان كه مي‌بينيم نخست دريا بوده و سپس پر شده است و نشانه‌هاي آن هنگام كندن چاهها و حوضها آشكار مي‌شود، چه در آن چينه‌هايي از خاك و ريگ و قلوه‌سنگ ديده مي‌شود و نيز پاره‌هاي سفال وشيشه و استخوان به دست مي‌آيد كه ممكن نيست كسي آن‌را به عمد در زير خاك پنهان كرده باشد.

همچنين سنگ‌هايي بيرون مي‌آيد كه چون آنها را بشكند، صدفها و حلزونها و چيزهايي كه گوش ماهي ناميده مي‌شود به نظر مي‌رسد... و اينگونه چيزها در باب‌الابواب بر كناره درياي خزر نيز هست. و البته براي تبديل دريا به خشكي وقت معين و تاريخي به ياد كسي نيست.»2

اوضاع و احوال خليج فارس در ادوار پيش از ميلاد به درستي دانسته نيست و مدرك مدون و قاطعي كه منشاء قضاوتي دقيق قرار گيرد به دست نيست. اينكه آيا در آن دوران فنيقي‌ها در مناطق مسكوني خليج فارس مستقر بوده‌اند يا نه؛ پاسخ محكمه‌پسندي ندارد. ولي قدر مسلم اينكه از چهار هزار سال ق.م تجارت دريايي ميان اقوام ساكن اين منطقه جريان داشته است. بابلي‌ها كه به اعتبار گفته تورات (- كتاب يوشع از اسفار توراه ـ) نيروي دريايي عظيمي داشته‌اند، هميشه به خليج فارس توجهي خاص نشان مي‌دادند. اكثر مورخان يوناني - از جمله هرودوت - معتقدند كه بابليها وسايل مورد نياز خود را كه از عربستان و هندوستان تهيه مي‌كردند، از طريق خليج‌فارس حمل مي‌نمودند. به لحاظ موقعيت سوق‌الجيشي نيز بابل در حوالي خليج فارس در كنار دجله و فرات قرار گرفته بود و سه درياي فارس و هند و اسود را به هم مرتبط مي‌ساخت. با وجود اينها پيش از همه احتمالا پاي فينقيان به خليج فارس باز شده است كه در مركز عالم متمدن عهود باستان مي‌زيستند و در كشتي‌هاي خود از بيبلوس3 و صور و صيدا رموز دريانوردي و همچنين آداب خط و كتابت را به نقاطي از عالم بردند كه يكي دو هزار سال بعد قلمرو گسترده مسيحيتت و اسلام گشت. حتي بنابر آنچه هرودوت مي‌نويسد:

«فارسيان دانشمند مدعي هستند كه وقتي فنيقي‌ها از درياي اريتره (سرخ) به سواحل مديترانه شرقي مهاجرت كردند و در سرزميني كه امروز در آن مي‌زيند ساكن شدند بي‌درنگ به بحر پيمايي‌هاي طويل دست زدند.»4 مي‌توان احتمال داد كه فنيقي‌ها شرقي‌تر از آن بوده‌اند كه تا كنون پنداشته‌ايم. «بسياري از مؤلفان پنداشته‌اند كه بحرين وطن اصلي فنيقي‌هاي دريانورد بازرگان مديترانه‌اي بوده است كه به مثابه ارابه تمدنهاي باستاني بودند. اين پندار مبتني است بر شباهت عجيب گورهاي بي‌شماري كه در بزرگترين جزيره بحرين ديده مي‌شود با مقابر فنيقيان. باستانشناسان متعدد سالهاست كه در اين باره مشغول مطالعه‌اند؛ ولي هنوز تعبير واحد و قاطعي از آنها ديده نشده است. اما به هر جهت آنچه مسلم مي‌نمايد، اين است كه فنيقيان پيش از استقرار در سواحل مديترانه در خليج‌فارس مستعمراتي داشته‌اند5.

چنين قومي دست كم ضمن راه‌هاي تجارتي خود آشناييهايي با خليج‌فارس داشته است. به‌خصوص اگر در نظر داشته باشيم كه بزرگترين لشگركشي‌هاي سرداران بزرگ تاريخ در آن زمان به استعانت دريانوردان فنيقي امكان مي‌پذيرفته است، لشگركشي اسكندر به اين سوي جهان فصل تازه‌اي است. اسكندر در بازگشت از فتح هند به يك دسته از سربازان خود به سركردگي نثارخوس ماموريت داد كه در مصب رود سند به كشتي بنشينند و به كمك دريانوردان قبرسي و فنيقي و مصري همراه خويش در ساحل عمان و خليج (- فارس -) تا آنجا كه مي‌تواند پيش براند.»6

نثارخوس كه دوست زمان كودكي اسكندر بود در حدود سالهاي 325 ق.م سفر اكتشافي خود را آغاز كرد و طول خليج فارس از سند تا فرات را پيمود. اين دريانوردي اكتشافي بسيار مهم، 146 روز ادامه داشته و نثارخوس در 24 فوريه 325 ق.م در حاشيه رودخانه اهواز (كارون؟) لنگر انداخته و به سپاه اسكندر پيوسته است. به عقيده‌ي استرابون - كه به تفصيل از حركت نثارخوس صحبت كرده - مهمترين دستاورد اين سفر نظامي - اكتشافي؛ اتصال اروپا به مناطق دور دست شرق و بويژه هندوستان و چين بوده است.7

در اينكه ميان هندوستان و نواحي مسكوني خليج فارس - جزاير و شهرهاي ساحلي - و حوزه‌ي ارند رود، از روزگاران دور ارتباط برقرار بوده است، شكي نيست. در سال 3-1922 م، مسترماكي MR . E . MACKY در جريان حفاريهاي جزيره‌ي كيش، مهر منقوشي يافت كه از هر حيث، با مهرهايي كه توسط سرجان مارشال sir . Marshal در شمال هندوستان ‌كشف شده، مشابه است. از اين مانستگي قابل تامل دانسته مي‌آيد كه نه فقط رابطه منظمي بين دو مكان مزبور وجود داشته، بلكه تمدن مشتركي نيز در اين دو جا جاري و حاكم بوده است، ‌كه چندين هزار سال، بر ادراري كه ما از آن مطلعيم، اقدام است... به نظر دكتر تئودوريئت ، Dr T Bent ملاحان و بحر پيمايان جسوري كه در آن روزگاران در توسعه تجارت مي‌كوشيد‌ه‌اند از نژاد فنيقي بوده‌اند. اما براي اثبات اين ادعا دليل مستندي به دست نيست. هرودوت گويد: «فنيقي‌ها مدعي‌اند كه از نواحي خليج‌فارس آمده‌اند ولي مدركي براي اثبات مدعاي فوق موجود نيست... با اين همه هم هرودوت و هم استرابون تاكيد مي‌كنند كه در اين نواحي مراكز مهم تجارتي وجود داشته است و فنيقي‌ها در سواحل خليج‌فارس آمد و شد داشته‌اند.8


"فتوحات اسلامي در جزاير خليج فارس"

با وجود جايگاه مهم جغرافيايي و جزاير آن، نزديكي به شبه جزيره عربستان (پايگاه و خاستگاه اوليه اسلام)، و سرعت گسترش اسلام و دامنه وسيع فتوحات، چنين به نظر مي‌رسد كه مسلمانان، نيرو و برنامه‌ريزي‌ خيلي جدي و دقيقي به منظور فتح شهرهاي ساحلي و جزاير خليج فارس خرج نكرده‌اند و في‌الواقع هدف اصلي و نوك تيز پيكان يورش مسلمانان متوجه مناطق مركزي، غربي و به ويژه صفحات شمالي ايران - علي‌الخصوص شمال قزوين - بوده است. آنجا كه جنگاوران كوهستانهاي ديلم در برابر تهاجم مسلمانان بشدت مقاومت مي‌كردند….. اما اينطور هم نيست كه سپاه فاتحان از كنار كرانه‌ها و كناره‌ها جزاير خليج فارس بسادگي گذشته باشند. بلاذري در بخش [فتح] « حوزه‌هاي فارس و كرمان» از تسخير جزيره ابر كاروان (قشم) و توج - در زمان خليفه دوم - سخن گفته است:

«گويند زماني كه علاءخضرمي از جانب عمربن‌خطاب ولايت بحرين را داشت، هرثمه بن عرقچه باروقي از قوم ارد را بفرستاد و او جزيره‌اي را در فروسوي فارس فتح كرد سپس عمر به علاء نامه نوشت و فرمان داد كه هرثمه را به ياري عتبه بن فرقد سلمي فرستند و علاء چنان كرد كه وي فرموده بود، پس از آن عمر، عثمان بن ابي العاص ثقفي را ولايت بحرين و عمان داد. عثمان در آن ديار به هر سوي بتاخت و اهل آنجاي را به اطاعت خويش در آورد. سپس برادر خود حكم بن ابي العاص را با سپاهي عظيم از قومهاي عبدالقيس و ازد و تميم و بنوناجيه و ديگر قبايل از راه دريا به سوي فارس فرستاد. حكم جزيره ابركاوان را فتح كرد، بعد به سوي توج تاخت.»9

اين فتوحات در سال 19 هـ به وقوع پيوسته است.


"جزيره ابركاوان كجاست؟"

ابوالقاسم محمد بن حوقل بغدادي، سياح و جغرافيدان عرب، كه به سال 367 هجري قمري كتاب ارزشمند صوره‌الارض را نوشته است در توضيح موقعيت خليج فارس ( - كه متعاقبا از آن ياد خواهيم نمود - ) از سه جزيره خارك؛ لافت و اورال نام برده و در هر مورد شرحي و وصفي ارايه داده است. ابن حوقل جزاير فوق را مسكوني و داراي آب شيرين و حيوانات شيرده دانسته است. اين جزيره ابركاران كه بلاذري از فتح آن به دست حكم ابن‌ ابي العاص سخن گفته همان جزيره لافت مورد اشاره و نظر اين حوقل است كه اينك به قشم (كشم)، شهرت يافته است و سندش هم اين قول ياقوت ذيل لافت است كه گويد:

«همان جزيره كاوان است و من در درياي فارس سفر كردم و نامي از جزيره لافت نشنيدم»11

در كتاب مجهول‌المؤلف حدودالعالم من المشرق الي المغرب، كه تقريبا سه قرن پيش از معجم‌البلدان ياقوت و در حدود سال 372 هـ (يعني همزمان با تاليف سفرنامه ابن حوقل) تحرير شده، ضمن ضبط اسامي مشهور عالم از جزيره لافت نيز سخن رفته است:

«دهم جزيره لافت است و اندر وي شهري خرم است مر او را لافت خوانند و اندرو كشت و بذرست و نعمت بسيار و آبهاء خوش و از همه جهان به بازرگاني به آنجا روند و اين جزيره برابر پارس است.»12

گي. لسترنج نام «طويله» را هم بر اين اسامي افزوده است، ‌وي گويد:

«جزيره بزرگي كه در قسمت تنگ خليج فارس واقع است و امروز كشم ناميده مي‌شود و آن را جزيره «طويله» هم مي‌گفتند، ظاهرا بايد همان جزيره‌اي باشد كه در كتب ما در قرون وسطي به اسامي مختلف جزيره بني (ابن) كوان ابركافان و ابركان ذكر شده است و شايد اين اختلاف تسميه ناشي از اختلاف نسخ باشد و ياقوت گويد جزيره مزبور به نام لافت نيز معروف بوده است.»13

لسترنج، شهر «توج» يا «توز» را مكاني ناپيدا دانسته است كه احتمالا در آغاز قرن ششم ويران شده است.

«توج شهري تجارتي بود، پارچه‌هاي كتاني آنجا كه به رنگهاي مختلف تهيه مي‌گردد و گلابتون دوزي مي‌شد معروف بود. رودخانه شاپور كه از نزديك شهر مي‌گذشت، غالبا رودخانه توج ناميده مي‌شد و عضدالدوله ديلمي طايفه‌اي از اعراب را از شام كوچانيده در آنجا مقام داده بود. توج در آغاز قرن ششم هجري ويران گرديد و تا كنون محل آن پيدا نشده ولي گويند آن شهر در ساحل رودخانه شاپور يا نزديك آن در زميني پست به فاصله دوازده فرسخي جنابه و در ساحل دريا چهار فرسخي معبري كه از دريز آغاز مي‌گرديد واقع بوده است. توج از نقاط مشهور دوره فتوحات اسلام است و تاريخ بناي مسجد آن به همان دوره مي‌رسيده است ولي در زمان حمدالله مستوفي با خاك يكسان بوده است.»14


"خليج فارس در يك نگاه":

بررسي و بازنمود اوضاع و احوال اجتماعي، سياسي و اقتصادي خليج فارس و جزاير آن، پس از اسلام تا برهه تجاوز پرتغاليها - و تشريح وضعيت آن از عصر صفويه تا امروز - به عنوان دو مقوله ممتاز؛ - از حوصله و رسالت اين جستار بيرون است، و ما قلمرو سخن خود را به تبيين جايگاه درياي فارس در متون مطمئن و كهن جغرافيايي اسلامي، محدود مي‌نماييم و سمت و سوي بحث را در جهت اثبات حقانيت نام و عنوان خليج فارس (در مقابل ادعاي مطرود و مردود هنيازي و همساني خليج فارس و خليج عربي) - و حق قطعي و مسلم حاكميت ايران بر اين دريا و جزاير ايراني آن امتداد مي‌دهيم.

به تحقيق تمام متون قديمي جغرافي جهان از نقشه‌هاي هكاتايوس و بطلميوس، تا آثار جغرافيادانان و جهانگردان مسيحي و مسلمان - شعبه‌اي بزرگ از اقيانوس هند را كه از جنوب به موازات بحر احمر، تا قلب دنياي قديم پيش رفته است خليج يا درياي فارس خوانده‌اند.


"الف - موقعيت":

«خليج فارس مانند دالاني است كه بين 24 دقيقه 30 درجه عرض شمالي و 48 دقيقه 50 درجه طول شرقي - واقع شده، حدود آن از شمال و شمال خاوري،‌ سواحل ايران، از خاور خليج عمان، از جنوب و باختر شبه جزيره عربستان مي‌باشد. رودخانه‌هاي دجله و فرات، كارون و كرخه، كه از جبال ارمنستان، و تركيه سرچشمه گرفته‌اند، به انضمام رودخانه‌هاي جراحي، هنديان و رودهاي كوچك ديگر به اين دريا مي‌ريزند. گودي خليج نسبت به موقعيت آن فرق مي‌كند. اين عمق در دهانه خليج 70 تا 90 متر است و هر قدر به طرف بالاي خليج رود كمتر شود، و به مسافت 90 كيلومتري تا دهانه شط به 30 متر است و هر قدر به طرف بالاي خليج رود كمتر شود، و به مسافت 90 كيلومتري تا دهانه شط به 30 متر رسد. در صيدگاه‌هاي مرواريد، عمق خليج كمتر از 36 متر است. براي خالي نبودن عريضه، اين را هم اضافه كنيم كه مساحت خليج‌فارس 97000 ميل مربع است و طول آن از سواحل عمان تا راس دريا در حدود 50 ميل و عرض آن كم و بيش بين 180 تا 29 ميل (تنگه هرمز) مي‌باشد.


"ب - نام خليج فارس، هميشه تاريخ فارس بوده است"!

از سده‌هاي هفتم و هشتم ق.م تا دوران زايش و بالش دانش جغرافيا، همه اكابر و اعاظم علم صوره‌الارض، از جمله آنا كسي ماندر، هكاتوس، هرودوت، اراتوستن، هيبارك، پومپوني مله، كراتس مالوس، استرابون، بطليموس، ماكروپيوس، ايزيدورسويلي، و محمدبن موسي الخوارزمي، ابوزيد بلخي، ابن سرابيون، ابن رسته، ابن فقيه، ابن فضلان، ابن خردادبه، مسعودي، اصطخري، ابن حوقل، مقدسي، ناصرخسرو، ادريسي، جيحاني، فرازي، بيروني، ابن جبير، ياقوت، قزويني، مستوفي، ابن بطوطه، حافظ ابرو، شرف‌الدين علي يزدي، ابوالغازي و ... و گروهي ديگر، درياي جنوبي ايران را تحت عناوين و اسامي، خليج فارس، خليج پارس، درياي فارس، بحرالفارس، بحر فارس، سينوس پريسكوس ( sinus persicus )، ماره پرسيكوس ( marc persicus )، گلف پرسيك ( Golf persikue )، پرژن گلف ( گلف) (persian gulf )، پرزشير گلف ( persischer gulf )، ياد كرده‌اند. نگفته نگذريم كه در همين منابع نيز گاهي به خليج عرب؛ خليج بصره، بر مي‌خوريم كه به عنوان حقيقتي جغرافيايي تداعي‌گر بحر احمر، خليج قلمزم يا درياي سرخ است. اين دريا به اعتبار مجاورت و قرابت با شبه جزيره عربستان، به خليج‌عربي شهرت يافته و در جغرافياي نوين نيز گاهي به همين نام ياد و خوانده مي‌شود.

پرسيس ( persis ) يا پرسيكوس ( persicus ) كه در جغرافياي غربي به درياي فارس گفته شده و در گسترده‌اي كلي‌تر كشور ايران را هم فرا گرفته است، به نظر لسترنج از اشتباه يونانيان ناشي شده است: «ايالت فارس موطن پادشاهن هخامنشي و مركز دولت آنهاست. يونانيان اين ايالت را بنام پرسيس ( persis ) مي‌شناختند و اين كلمه را كه فقط اسم آن ايالت بود اشتباها بر تمام ايران اطلاق مي‌كردند و اين اشتباه يونانيان تا كنون در تمام اروپا و شايع است و ما اروپاييان تمام مملكت ايران را به نام persia كه مشتق از همان persis است مي‌خوانيم، در صورتي كه ايرانيان مملكت خود را ايران مي‌نامند و فارس كه همان پرسپوليس كه همان پرسيس قديم باشد فقط يكي از ايالت‌هاي جنوبي ايران است.»15

در اوستا از خليج فارس به «درياي فراخ كرت» نام رفته است. اگرچه اين درياي فراخ كرت كه به كرات در دفاتر مختلف اوستا - بويژه پشت‌ها، و نديداد؛ - ياد شده است، مشخصات درياي خزر را تداعي مي‌كند، اما در يك مورد به نظر مي‌رسد كه مارد از « فراخ كرت» به سبب رويكرد درياي هند همان «درياي فارس» باشد:

«اي سپيتمان زرتشت، از آن پس تشتر شكوهمند ديگر باره از درياي «فراخ كرت» فراز آيد و «ستويس» فرهمند نيز در پس وي برآيد، آنگاه مه از آن سوي هند از كوهي كه در ميانه درياي فراخ كرت جاي دارد برخيزد.»16

نگارنده و گزارش‌گر اوستا در ذيل اين مورد خاص مي‌نويسد:

«از اين عبارت بر مي‌آيد كه فراخ كرت درياي جنوبي ايران، يعني خليج فارس و درياي عمان است. اما در جاهاي ديگر اوستا چنين مي‌نمايد كه درياي مازندران است.»


"ج - چند نقشه قديمي":

از اين موضوع كه نخستين نقشه كره‌ي زمين به چه صورت و توسط چه كسي منتشر شده است، اطلاع دقيقي نداريم. در كتاب خطي جام‌جم، كه توسط فرهاد ميرزا نايب‌السلطنه به سال 1272 ه. ق رونويسي شده است، و منبع و مرجعش دانسته نيست، آمده: «يونانيان اختراع نقشه را به آتاكسي ‌مندر نسبت مي‌دهند كه او نقشه دنياي عتيق را پانصد و پنجاه سال ق. م كشيده، منتشر ساخت، و از يونانيان عربها روميان اخذ كردند و ليكن ظن غالب آن است كه از يونانيان به ايرانيان رسيده و از ايرانيان در ميان اتراك و تاتارهاي غربي منتشر شده است….. ولي مسلما نسختين اصلاح و ترتيبي كه در نقشه‌ها بعد از آتاكسي ‌مندر اتفاق افتاده است، به استصواب بطليموس بوده است….»17. اما واقعيت جز اين است چرا كه در ميانرودان نقشه‌هاي محلي و جهاني كه بر روي لوحه‌هاي گلين حك شده و تاريخ آنها به سده ششم پيش از ميلاد مي‌رسد به دست آمده است. سومريان و بابليان كه پس از آنها برآمدند چنين مي‌پنداشتند كه زمين همچون قرصي بر روي اقيانوس بيكران شناور است. در نقشه جهان‌نمايي كه از دوران شكوفايي تمدن بابل به دست آمده است زمين به صورت دايره‌اي كه اطرافش را آبهاي خليج فارس فراگرفته نقش گرديده است. طراحان اين نقشه همانند ديگر جهان‌نگاران سرزمين خويش را در مركز نقشه قرار داده‌اند و اقاليم خارجي را به صورت مثلث‌ها و شهرهاي ديگر را با دايره‌هايي بر روي اين نقشه مشخص ساخته‌اند. از سومر باستان نيز نقشه‌هاي گلين - از شهر سومري نيپور - به دست آمده است كه باستانشناسان از آن در حفريات خود بهره گرفته اند.»18


1- ج - خليج فارس در نقشه هكاتايوس:

2- از اولين كساني كه اقدام به ترسيم نقشه جهان نمودند، هكاتاپوس پسر هگساندروس جغرافيدان اهل مليته بوده است. هكاتايوس در اواخر سده ششم قبل از ميلاد در مليته - كه در آن وقت يكي از ايالات حكومت ايران بوده - به دنيا آمد و در سال 475 پيش از ميلاد درگذشت. به نظر مي‌رسد كه هكاتايوس و خانواده‌اش تابعيت ايراني داشته‌اند و از اين رو مي‌توانسته‌اند مانند ديگر شهروندان ايراني به ساير ايالات تابعه و از جمله مصر به آساني سفر كنند. وي از سوي برخي از پژوهندگان تاريخ علم، ‌پدر جغرافيا لقب گرفته است. 19 در نقشه جغرافيايي كه هكاتايوس ترسيم كرده، زمين به صورت قرصي محصور با اقيانوس تصور و تصوير گرديده است. در اين نقشه درياي خزر وخليج فارس و درياي سرخ، درياهايي آزاد و مرتبط با اقيانوي بيكران ترسيم شده‌اند.


2- ج - خليج فارس و خليج عرب؛ دو خليج ممتاز در نقشه بطليموس

كلوديوس بطلميوس، رياضي‌دان و ستاره شناس سده دوم ميلادي ( 150 ق. م ) در دانش جغرافياي باستان نيز از مقام رفيعي برخوردار است. نقشه جهان نماي بطليموس به شكل نيم كره گسترده‌اي است كه كم و بيش 8000 جاي را در خود گرفته است. در اين نقشه - خليج فارس به نام sinus persicus ، دقيقا مشخص است. ضمن اينكه به موازات آن متمايل به جنوب غربي، خليج عربي به اسم sinus ARBAICUS پيداست. از اين نقشه بسيار مهم - كه كليات و شيوه نگارش آن مورد توجه دانشمندان اسلامي نيز واقع شده - اين نكته بسيار مهمتر مستفاد مي‌شود كه خليج فارس و خليج عربي، دو درياي جدا از هم بوده‌اند كه حتا از سده‌هاي پيش از ميلاد نيز حدود و نامشان معلوم و معين بوده است.20


3- ج - خليج فارس در چند نقشه از جغرافياي اسلامي

1-3-ج- مسالك و ممالك اصطخري: اين كتاب داراي نقشه‌هايي است كه با شرح و توضيح همراه مي‌باشد. در نقشه‌هاي جهان نماي اصطخري، زمين به صورت كره‌اي گسترده كه دور و برش را آب گرفته ترسيم شده است. درياي خزر بسته است، اما خليج فارس به اقيانوس محيطي وصل مي‌شود. نكته قابل توجه اينكه اصطخري نيز - به سان همه نقشه نگاران قديم - خانه كعبه را ناف زمين دانسته است.21

2- 3- ج - نقشه درياي فارس در صورت‌الارض ابن حوقل

اطلاعاتي كه ابن حوقل در صوره‌الارض به ثبت رسانده است. - چه به قول محمد قزويني، دست دوم و سوم و رونويسي از آثار اصطخري و ابن فضلان باشد يا نه 22؛ محل اثبات و انكارش در اين مجمل نيست. نكته مهم اين است كه ابن سياح و جهانگرد عرب به گفته مترجم و مصحح فاضل كتاب؛ در مورد خليج فارس صريحا به گفتگو پرداخته و يكي از فصول كتاب را به درياي فارس اختصاص داده است و علي رغم ادعاي كساني كه نغمه خليج عربي را ساز كرده و ياوه بافته‌اند در هزار سال پيش علت تسميه خليج فارس را چنين شرح داده است: ‌«به طور مكرر گفتيم كه درياي فارس خليجي از بحر محيط در حد چين و شهر واق است و اين دريا از حدود بلاد سند و كرمان تا فارس امتداد دارد و از ميان ساير ممالك به نام فارس ناميده شده است. زيرا فارس از همه‌ي اين كشورها آبادتر است و پادشاهان آنجا در روزگاران قديم سلطه بيشتر داشتند و هم اكنون به همه‌ي كرانه‌هاي دور و نزديك اين دريا مسلط‌اند و در همه بلاد ديگر كشتي‌هايي كه در درياي فارس حركت مي‌كنند و از حدود مملكت خود خارج مي‌شوند و با جلال و مصونيت بر مي‌گردند، همه متعلق به فارس هستند.»23

در نقشه متن عربي كتاب صوره‌الارض همسان همه نقشه‌هاي متون كهن اسلامي، شمال پايين و جنوب بالا قرار گرفته است. در نقشه ابن حوقل درياي فارس در كنار نواحي فارس و كرمان مشخص و به بحر محيطي متصل است. در اين نقشه (عربي) خوزستان به صراحت تمام همان خوزستان است و سه جزيره خارك، لافت؛ و اورال، در درياي فارس معلوم است.24

تاريخ تاليف كتاب (صوره‌الارض يا سفرنامه ابن حوقل) حدود سال 367 ه ق است و در اشارات مختلفي كه به درياي فارس صورت گرفته نكات جالبي نهفته است. مؤلف در تبيين موقعيت بحر قلزم گويد: «قسمتي از درياي فارس كه قلزم در آن است تا محاذات اندرون يمن بحر قلزم ناميده مي‌شود و طول آن سي منزل و عرض آن در پهناورترين قسمت سه شب است و سپس به‌تدريج تنگ مي‌شود. چنانكه در بعضي جاها آن سوي دريا ديده مي‌شود و سرانجام به قلزم مي‌رسد.»25 ابن حوقل در تشريح محيط درياي فارس از بحر عدن، بحر الزنج عمان و درياي سياه نيز سخن گفته است و همه را محيط بحر فارس دانسته است:

«در نزديكي عدن معدن لؤلؤ است و هر چه از آن بيرون آورند به عدن مي‌برند. اگر از عمان بگذري و از حدود اسلام خارج شوي و به نزديك سرنديپ در آيي آن قسمت نيز بحر فارس ناميده مي‌شود كه بسيار پهناور، و در كرانه آن بلاد زنج قرار دارد. در اين دريا مهالك بسيار و گذرگاه‌هاي دشوار و مخوف است و سخت‌ترين همه در ميان جنابه (گناوه)‌ و بصره است. و «هورجنابه» ناميده مي‌شود. جايي بسيار ترسناك است و به هنگام تلاطم كشتي از آن سالم نتواند ماند و نيز در آن جايي معروف به خشبات است كه حدود شش ميل از عبادان (آبادان) از جانب جريان آب دجله به دريا فاصله دارد. و گاهي دريا به قدري كم عمق مي‌شود كه كشتي‌هاي بزرگ جز هنگام مد از ترس نشستن در خاك نمي‌تواند در آن حركت كنند.»26

در جاي ديگري ضمن توضيح موقعيت جغرافيايي فارس، گويد: «اما درياهاي آن، بزرگترين درياها همان درياي فارس است كه به نام آن معروف است، زيرا درياي بصره، تا دورترين نقطه هند درياي فارس ناميده مي‌شود.» 27

ابن حوقل، همچنين درباره جزايري - كه ذكرشان رفت - توضيحاتي داده، كه باز نمود آن از حوصله سخن ما بيرون است.

3 - 3- ج - نقشه بحر فارس در معجم‌البلدان: شهاب‌الدين ابي‌ عبدالله ياقوت بن‌ عبدالله الحموي الرومي البغدادي، صاحب يكي از معتبرترين و جامعترين دائره‌المعارف‌هاي جغرافيايي است. ياقوت در جزء اول كتاب معجم‌البلدان، نقشه ساده‌اي از صوره‌الارض و بحور مهم آن ترسيم كرده است. در نقشه ياقوت هم - به سان همه نقشه‌هاي پيشين - اطراف زمين را بحر محيطي فراگرفته است. بحر فاري و بحر قلزم دو شاخه موازي از بحر عظيم هند است، اما بحر خوارزم و بحر جرجان، مسدود است. در نقشه ساده ياقوت رود نيل نيز مشخص است. مؤلف ذيل بحر فارس گويد:

«هو شعبه من بحر الهند الاعظم و اسمه بالفارسيه كما ذكره حمره ... و مقابلها في وسط البحر جزيره خارك، ثم يمر في سواحل فارس بسيتيز و بوشهر و نجيرم و سيراف ثم بجزيره اللار الي قلعه هزو و مقابلها في البحر جزيره قيس بن عميره تظهره من بحر فارس»28

4-3-ج- نقشه خليج فارس در آثار البلاد و اخبار العباد: الامام العالم زكرياء بن محمد بن محمود القزويني، از اعاظم برجسته تاريخ و جغرافياي قرن هفتم

(674 هـ) و صاحب دو كتاب «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات» و «آثار البلاد و اخبار العباد» است. در نقشه قزويني - مندرج در آثار البلاد - كه اقاليم هفتگانه عالم مشخص شده است، اگرچه نكات تازه‌اي به چشم مي‌آيد؛ اما اين جغرافيدان بزرگ نيز در كليات نقشه‌نگاري و تصورات خود از صوره‌الارض تحت تاثير پيشينيان است و خوب كه دقت نماييم، خواهيم ديد كه نقشه جهان از هكاتايوس تا زكرياي قزويني دستخوش تغييرات عميق و تحولات اساسي نشده است. به هر حال در نقشه زكرياي قزويني شمال، پايين، و جنوب بالاست. و مغرب در طرف راست و مشرق در سمت چپ قرار گرفته است. بلاد ايران از جمله مكران؛ كرمان و شيراز در اقليم سوم - ظاهرا - جاي دارند و خليج فارس به همين نام به روشني مشخص و پيداست. در سمت راست خليج فارس (سمت مغرب) خليج بربري ديده مي‌شود كه در شمال حبشه واقع شده است. صاحب گمنام كتاب حدود العالم نيز جاي اين خليج را در شمال حبشه دانسته است. در نقشه قزويني - مانند همه نقشه‌ها - بحرالخزر بسته و محصور است.29

زكرياي قزويني شخصا از خليج فارس و بعضي جزاير آن - از جمله كيش - بازديد كرده است و شرح مشاهدات خود را به اجمال در آثار البلاد به ثبت رسانده. به جز اين پنج نقشه قديمي نقشه‌هاي زيادي در متون معتبر جغرافيايي اسلامي وجود دارد كه به صراحت از درياي جنوبي ايران تحت عنوان خليج يا بحر فارس ياد كرده‌اند كه به سبب مجال مجمل اين اجمال بر آنها چشم مي‌پوشيم و توجه خوانند كنجكاو را به تامل و تعمق در چهار نقشه فوق‌العاده مهم به عنوان اسناد رسمي و ثبت شده بين‌المللي جلب مي‌نماييم.


4 - ج - چند نقشه عربي

1-4-ج- نقشه دائره‌المعارف الموسوعه العربيه الميسره كه عينا از مجموعه نقشه‌هاي دايره‌المعارف 2000 صفحه‌يي «الموسوعه العربيه الميسره»، از انتشارات دارالقلم، مؤسسه معتبر چاپ و انتشارات فرانكلين قاهره، زير نظر محمد شفيق غربال عكسبرداري و به چاپ رسيده و توسط دكتر محمد صبحي عبدالكريم، استاد كارتوگرافي و جغرافياي دانشگاه قاهره ترسيم شده است. عنوان نقشه :‌«الدوله العربيه في اوج اتساعها» «دولت عربي در اوج گستردگي آن» و متن آن نيز باالطبع به زبان عربي است.

اما نكته به غايت مهم و قابل تعمق نام خليج فارس است كه در مكان خود، به روشني تمام، آن هم به زبان فارسي درج شده است.

ويژگيهاي دائره‌المعارف فوق، اسامي تهيه‌كنندگان و مولفان آن، - كه بيش از 120 تن ار استادان دانشگاههاي مصر هستند و زير نظر استاد محمد شفيق غربال، مقالات را تنظيم كرده‌اند و نيز عين مقاله «ايران» - كه در صفحه 280 دائره‌المعارف به چاپ رسيده گواه صادق مدعاي ماست. با وجود چنين كادر عظيمي از كارشناسان و متخصصان و علي رغم كنترل‌هاي فراوان، و تكرار مذبوحانه و گاه و بيگاه عناوين جعلي، فقط و فقط در يك مقاله هشت سطري مربوط به ايران، دو بار نام خليج فارس ذكر شده است.30

البته از اين نكته نگفته نگذريم كه مناطق هاشور زده شده به عنوان «دولت عربي در اوج گستردگي» چيزي جز گسترش اسلام در سرزمين‌هاي وسيعي كه از شرق ايران تا آفريقا و بخش‌هايي از اروپا و اندلس (در اسپانيا) را فرا گرفته است، ‌نيست. و پر واضح است كه عليرغم اعتبار زبان عربي در مقام زبان اول قرآن و اسلام، و حتا زبان مسلط و رايج دانشمنداني ايراني، ما ترجيح مي‌دهيم كه به جاي دولت عربي - كه بيانگر تمام و كمال موضوع نيست - اين نقشه را به عنوان دولت اسلامي در اوج گستردگي معرفي نماييم. اگرچه طرح اين مساله در حاشيه مقاله ما جاي داشته باشد.

2-4-ج- دو سند بسيار مهم عراقي: ‌در اين دو سند چند نكته حايز اهميت مطرح است:

اول اينكه؛ اسناد فوق در يك مجله عراقي به نام آفاق العربيه به چاپ رسيده است. مقاله‌اي كه اين دو سند در متن آن درج شده، تحت عنوان «التطور التاريخي للهويه القوميه العربيه في القرن الافريقي» به قلم عبد ضمد الركابي، و به سال 1980 م ( 1358 ه. ش ) تقريبا در آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، چاپ شده است. اين دو نقشه منطقه واحدي از خاورميانه را در قرن اول هجري و آغاز قرن پنجم هجري نشان مي‌دهد.

نكته فوق العاده جالب در اين نقشه - كه مؤلف مقاله مدعي سيادت و سيطره مطلق عربي بر سواحل آن است - مشخص نمودن خليج‌فارس به نام بحر فارس است.

مليت عراقي (عربي) نويسنده مقاله - كه اين دو نقشه را در حكم شاهد و دليل مباحث خود به ميان كشيده است - ارزش آنها را به لحاظ جغرافيايي تاريخي و سياسي - دست كم چند برابر مي‌كند. چراكه از ميان دول عربي، عراقيها، به ويژه ـ هميشه يكي از مشتريان پر و پا قرص كالاي كهنه و دست چندم - عربيت خليج فارس بوده‌اند.

3-4-ج- يك سند رسمي از دولت عراق: اين سند فوق‌العاده، مهم، رسمي و معتبر نقشه‌اي است كه به شماره 8 و تحت نام «نقشه‌ي اماكن قديمي عراق» در سال 1929 م ( 1308 هجري شمسي) از سوي «وزارت فوائد عامه كشور عراق» در مجموعه‌اي به نام «نقشه‌هاي عراق همراه با نكاتي براي بازديدكنندگان» Maps of IRAQ with notcs visitors . for به زبان انگليسي به چاپ رسيده است و جنبه رسمي دارد. عنوان مجموعه‌ي فوق همراه با نقشه‌ مورد نظر عينا از روي متن اصلي عكسبرداري و منتشر شده است. آنگونه كه به روشني مشاهده مي‌شود نام خليج فارس : persin Gulf در اين نقشه: (آخرين مربع سمت راست و مستطيل يكي مانده به قبل آن) و نيز نقشه بزرگ شده در سمت چپ سه بار تكرار شده است. با توجه به اينكه اين نقشه جنبه‌ي رسمي و دولتي دارد و نمايشگر منطقه در هزار‌ه‌هاي پيش از ميلاد است،‌ حقانيت نام خليج‌فارس از موضعي سخت انكار ناپذير به اثبات مي‌رسد. ويژگي مهم ديگر اين نقشه خط مرزي ايران عراق است، كه به وضوح در ساحل غربي اروند رود قرار دارد و حاكميت ايران را بر تمامي آبهاي اين رودخانه ثابت مي‌كند.»

به هر حال از متن و بطن اين اسناد - كه به طرز حيرت‌انگيزي روشن و خدشه‌ناپذير است - اين نتيجه و حكم قطعي، بديهي و طبيعي بر مي‌آيد كه : خليج فارس و خليج عري، از قديم، پيش و پس از اسلام، هميشه دو حقيقت تاريخي و دو مكان جغرافيايي ممتاز و جداگانه بوده‌اند و لذا اتلاق خليج عربي به خليج فارس، ‌نه تنها يك هياهوي پوچ سياسي است؛ بلكه فراتر از اينها، و سوا از خلط مبحث و كج فهمي‌هاي رايج عمدي يا سهوي، ‌و مقولاتي از اين قبيل است و بيشتر به خبث طينت و يا هذيان تپزدگان مانسته است.

"د- خليج فارس در چند متن كهن"

از ميان متون مطمئن و كهني كه به مناسبتي، يادي از خليج فارس كرده‌اند، و پر پيداست كه طرح و شرح و حتا اشاره به همه آنها در اين مجال مجمل نمي‌گنجد، چند متن را، كه پيشتر - در مبحث نقشه‌ها - ذكرشان نرفت، برگزيده‌ايم - و به منظور جامعيت جستار و به فراخور حوصله سخن، نكاتي از گزيده‌ي آنها را برچيده‌ايم، باشد تا حجت كلام را به اتمام رسانده باشيم.

‌٠-د- شناسايي شتابزده چند متن مطمئن جغرافيايي اسلامي از سده سوم هجري تا هشتم هجري

به طور كلي آثار كتب جغرافيايي اسلامي، از سده سوم هجري شكوفا شده و در قرن چهارم و پنجم هجري باليده و از اين دوره تا قرن هشتم، هر چند آثار خواندني و جالبي از سياحان مسلمان موجود است، اما اطلاعات تازه و پيشرفت قابل توجهي در كتب متاخر، به چشم نمي‌آيد. و معلومات اين دوران - صرف نظر از يك سري مشاهدات شخصي و خاطره نگاريهاي شيرين، حاوي نكات تازه‌اي نيست. حتا بعضي آثار فوق - بي‌تعارف - به رونويسي از كتب پيشينيان مانسته است.


‌١-د- سده سوم هجري

در قرن سوم هجري يكي از اعاظم جغرافيايي اسلامي ظهور كرده است، كه از پرچمداران دانش مكان‌شناسي بشمار مي‌آيد. اين مرد بزرگ كسي جز ابن خردادبه ( م ‌٣٠٠ ه / ‌٩١٢ ) جغرافيدان و مكان‌شناس ايراني تبار نيست. كتاب المسالك و الممالك ابن خرداد در مقام نخستين آثار علم صوره‌الارض بعدها مورد استناد واستفاده بسياري از مكان‌شناسان از جمله ابن‌فقيه، ابن حوقل و مقدسي قرار گرفته است.

در همين دوران، احمد بن ابي يعقوب، مشهور به اين واضح يعقوبي ( ‌٢٧٨ ه) جغرافيدان مقتدر، متنفذ و مؤثر، صاحب كتاب البلدان سركشيده است،‌ در ملحقات اين كتاب ذيل نهر اهواز آمده است:

«كتبي در كتاب مناهج‌الفكر گفته است ابن ابي يعقوب ذكر كرده است كه آب آن از دو رودخانه مي‌آيد كه يكي از آن دو از اصفهان بر مي‌خيزد و همچنان جاري است تا بر شاذروان شوشتر و عسگر مكرم و جندي شاپور بگذرد و جندي شاپور را روي آن پلي است كه درازاي آن پانصد و شصت و سه گام است. و مسرقان ناميده مي‌شود. و سپس هر دو تا مناذر كبري جاري مي‌شوند و آنجا يكي از آن دو به ديگري مي‌ريزند و يك رودخانه تشكيل مي‌دهند كه دجيل اهواز ناميده مي‌شود، سپس تا اهواز جريان دارد و آنگاه همچنان مي‌رود و در محل حصن مهدي به درياي فارس مي‌ريزد...»31


‌٢-د- سده چهارم هجري

از مكان‌شناسان اين دوران، ابوزيد سهيل بلخي ( م ‌٣٢٢ ه ‌٩٣٤ م )، صاحب كتاب صورالاقاليم، قابل ذكر است. وي از انديشمندان دربار ساماني و پيرود سنت‌هاي ايراني در جغرافي بود. در اهميت كتاب صورالاقاليم همين بس كه استخري (اصطخري م ‌٣٢٢)، جغرافيدان مشهور و برجسته ايراني و مولف كتاب مسالك و ممالك، از آن اثر گرانسنگ تاثير و درس گرفته است.

ابي الحسن علي بن الحسين المسعودي (م ‌٣٤٥)، نويسنده دو كتاب ارزشمند: مروج‌الذهب في معادن الجواهر ( به سال ‌٣٣٦) و التنبيه و الاشراف، از مكان‌شناسان و مورخان سترگ سده چهارم هجري است. مسعودي كه در تاريخ و جغرافي، از اكابر روزگار خود بود، كتاب مروج‌الذهب را، در زمينه: طبقه‌بندي‌ اقاليم، منشاء رودها، و كوه‌ها و پديدار‌هاي زميني، در نيمه اول قرن چهارم هجري تاليف كرد، وي در بحثي تحت عنوان:

«ذكر شمه‌اي از اخبار درياي حبشي و آنچه درباره مساحت اين دريا و وسعت خليج‌هاي آن گفته‌اند.» گويد: «از همين دريا، خليج ديگري منشعب مي‌شود كه درياي فارس است و به ديار ابله و خشبات و عبادان بصره مي‌رسد. عرض آن در وسط پانصد مايل است. طول اين خليج هزار و چهارصد ميل است و حضر اول و آخر آن تا يكصد و پنجاه ميل مي‌رسد. اين خليج مثلثي شكل است و يك زاويه آن به ديار ابله مي‌رسد. و بر مشرق آن ساحل فارس و ديار دورق ايران و ماهروبان و شهر سينيز است.»32

مسعودي، سپس شرحي درباره اطراف و اكناف درياي فارس و بلاد و جزاير آن مي‌دهد و از جزيره خارك ( محل استخراج مرواريد) و جزيره اوال ياد مي‌كند - و همانطور كه پيشتر نيز به نقل از حدود العالم و... گفته شد - جزيره لافت را همان جزيره بني‌كاران مي‌داند كه در جريان فتوحات صدر اسلام به دست عمر و بن عاص گشوده شد... و مسجد وي تا كنون - زمان تاليف كتاب - به پاست،‌ و مردم و دهكده‌ها و آبادي بسيار دارد و نزديك جزيره هنگام است و كشتي‌بانان از آنجا آب گيرند:

«پس از آن جبال معروف كسير و عوير و ثالث است كه خبري در آن نيست. سپس گرداب معروف به گرداب مسندم است كه دريانوردان آنرا ابي‌حمير نام داده‌اند. در اين ناحيه دريا كوههاي سياه بالا رفته كه گياه و حيوان بر آن نيست و آب دريا كه عمق بسيار دارد از هر سو آن‌را به برگرفته و موجها بهم مي‌خورد كه هر كس آن‌را بيند وحشت كند. اين ناحيه به دياي عمان و سيراف پيوسته و كشتي‌ها ناچار بايد از آنجا بگذرد و به قلب آن رود كه در آيد يا نيايد. اين دريا همان خليج فارس است و به نام درياي فارس معروف است كه سواحل آن را از بحرين و فارس و بصره و كرمان و عمان تا راس‌الجمحه بر شمرديم. ميان خليج فارس و خليج قلزم، ‌ابله و حجاز و يمن فاصله است و فاصله‌ي دو خليج‌ يكهزار و پانصد ميل است.»33

چنانكه پيداست مسعودي نيز در يكهزار سال پيش، ضمن تصريح و تشريح حدود، موقعيت و مختصات خليج فارس، مرزهاي آنرا با خليج قلزم (خليج عربي) واضح نموده و حتي فاصله ميان اين دو خليج را به عنوان دو مكان ممتاز جغزافيايي، بالغ بر ‌١٥٠٠ ميل تخمين زده است. همين مؤلف گرانقدر در اثر گرانسنگ ديگر خود: التنبيه و الاشراف، از حدود و جهات بحر فارس سخن گفته است. عين عبارت مسعودي - به اجمال - چنين است: «و قد حد كثير من الناس السواد و هو العراق، فقالوا حده ممايلي المغرب و اعلي دجله من ناحيه اتور و هي الموصل القريتان المعروفه احداهما باالعلث من الجانب الشرقي من دجله و هي من طسوج بزرجسابور و الاخري المعروفه بحر بي و هي بازانها في‌الجانب اغربي من طسوج مسكن و من جهه المشرق الجزيره المستصله باالبحر الفارسي المعروفه بميان روذان من كوره بهمن اردشير وراء البصره ممايلي البحر طول ذلك مانه و خمسه و عشرون فرسخة...»34

در همين كتاب التنبيه و الاشراف، يك بار هم از «خليج فارس» سخن رفته است، ‌كه از ياد آن چشم مي‌پوشيم.35 تقريبا سي‌وشش سال پس از تاليف كتاب مروج‌الذهي، دانشمندي كه اينك نام و نشانش بر ما پوشيده است، كتاب: حدود العالم من المشرق الي المغرب را به رشته تحرير كشيد، امروز اين كتاب ارجمند در شمار متون معتبر مكان‌شناسي اسلامي است. و لذا ما نيز در ارتباط با مايه و پايه بحث خود به ذكر گوشه‌اي از آن بسنده مي‌كنيم. مؤلف ناشناس كتاب در بخش «سخن اندر نهاد درياها و خليج‌ها» ، از پنج خليج دريايي بزرگي كه آن‌را بحرالاعظم (اقيانوس هند) خوانند، به اجمال ياد كرده است:‌

«و اين دريا را پنج خليج است، يكي از آن خليجي است از حد حبشه بردارد به سوي مغرب بكشد برابر سودان، آنرا خليج بربري خوانند، و خليجي ديگر هم بدين پيوسته برود [به] ناحيت شمال فرود آيد تا حد مصر و باريك گردد تا آنجا كه پهناي او يك ميل گردد، آن‌را خليج عربي خوانند و خليج ايله شانزده منزل بود بر جمازه و آنرا خليج عراق خوانند و جاي عرب همه اندر ميان اين دو خليج است. خليج ايله و خليج عراق، و چهارم خليج پارس خوانند از حد پارس برگيرد با پهناء اندك تا به حدود سند و پنجم خليج از حدود بلاد هند برگيرد خليجي گردد به ناحيت شمال فرود آيد آنرا خليج هندوي خوانند.»36

قرن سوم و چهارم هجري عصر سفرهاي دريايي و نقطه آغاز حركت سياحان مسلمان است، ‌در اين عصر سفرهاي سليمان تاجر دريانورد پارسي به تدريج در كالبد افسانه‌هاي سندباد بحري شهرت يافته است. در سده چهارم هجري همچنين سفرهاي اكتشافي دريايي در كناره‌ها و جزاير خليج‌فارس تا اقيانوس هند، امتداد داشته است. در همين عصر؛ سفر سياحتي و اكتشافي دريانورد برجسته‌اي به نام بزرگ بن شهريار رامهرمزي به سوي درياهاي شرق آغاز مي‌شود و اثري جذاب و خواندني بنام عجائب‌الهن به ميراث باقي مي‌ماند. هم در اين دوران است كه ناخداي متهوري بنام ابهره كرماني، دل به دريا مي‌زند و به كرات امواج تلاطم درياها را به بند مي‌كشد و بارها از خليج فارس به چين مي‌رود.


‌٣- د - سده پنجم هجري

در سده پنجم هجري غول حيرت‌انگيزي از اقيانوس علوم اسلامي سر بر مي‌كشد و اركان استوار جغرافيايي رياضي‌را پي مي ريزد. اين سترگدانشمرد كسي جز ابوريحان بيروني نيست، كه دركي عميق و به غايت علمي و فراتر از افق علوم متعارف روزگار خود از جغرافياي نوين داشته است، عقايد بيروني درباره تبديل درياها به خشكي با توجه به يافته‌هاي فسيل‌شناسي، پندري از زمان دانشمندان برجسته معاصر بيان شده است. گستره سايه سنگين بيروني چنان است كه علماي معرفه الارض همزمان وي كمتر به چشم مي‌آيند.


‌٤- د - سده ششم هجري

در اين قرن جغرافيدان ايراني تباري حاصل قدم فرسايي‌ها و مشاهدات و يادداشت‌هاي خود، ‌در جريان سفر به شهرهاي حوزه فارس و سواحل خليج‌فارس، به ثبت رساند و كتاب فارسنامه را به سال ‌٥٤٠ هجري - ‌١١١٠ م ـ تاليف نمود. اين كتاب مهم بنام خود وي به فارسنامه‌ي ابن بلخي مشهور و شناخته شد. در همين اوان جغرافيدان و سياح ايراني الاصل ديگري بنام علي بن ابوبكر بن علي هروي مي‌زيسته است. هر چند كه نبايد از كنار نام اعاظمي چون محمد بن محمود طوسي صاحب عجايب المخلوقات، و ادريسي مؤلف نزهه‌المشتاق في اختراق الافاق به سادگي گذشت.


‌٥ - د - سده هفتم هجري

در اين دوره چند مكان‌شناس برجسته ظهور كردند. در سال ‌٦٠